علی شهریارعلی شهریار، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

علی شهریارم تنها امید قلب مامان و بابا

تولد تولد تولدت مبارک (تولد یکسالگی پسرم با تم تیوتی )

یکسال از زندگی تو فرشته آسمونی بر روی زمین خدا می گذرد . چه خوب است که هستی در کنارمان و گرمای عشق زندگی ما را با وجود نازنینت بیشتر می کنی دلبندم سالروز تولدت مبارک باد الاهی 300 هزار ساله بشی این دعایی است که من همیشه برای تو دارم می خوام برات از روز تولدت بنویسم روز تولد یکسالگی تو و مصادف با سی و یکسالگی باباجون است و من هم از این بابت از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و همه کارهای تولدت را خودم و البته با کمک خالهجون و مامانی کردم تم تولدت را تیوتی یا همون جوجه زرد قناری بلا انتخاب کردم زیرا از وقتی که تونستی رنگها را تشخیص بدی خیلی به این عروسک علاقه داشتی ناگفته نماند پسر قشنگم که همه جشنت دست هنر و سلیقه مامان ج...
30 بهمن 1392

تولد یک ماهگی پسرم

نوگل باغ امیدم امروز دقیقا یک ماه از ورودت به خانه عشقمان می گذرد . یک ماهی که پر از شادی و سختی بود. خاله جون سارا هم زحمت کشیده بود برات کیک تولد یک ماهگیت گرفته بود آورد و جشنمون کامل شد قربون اون قیافت توی لباس ملوانی برم خوشگل مامان                                               ...
29 بهمن 1392

معذرت خواهی برای این مدت طولانی نبودنم از همه دوستای عزیزم

با سلام به همه مامانی های ناز و نی نی های خوشگلشون خیلی خیلی دلمون واستون تنگ شده بود و خیلی خیلی معذرت می خوام بابت این همه تاخیرم اما چند دلیل داشتم اولینش اسباب کشی بود که خیلی بهم سخت گذشت و حالا بعدا مفصل تمام جرایاناتش را همراه با وروجک بازی های پسملی براتون می گم دلیل بعدی و اصلی شم نداشتن خط تلفن خونه جدید بود که تا یک مدت منتظر وصل شدن خط تلفن و بعد adsl  و برنامه های بعدش بودم و دلیل آخرم هم شروع شدن امتحانات دانشگاهم بود  خلاصه سرتون رو درد نیارم خیلی چند ماه سختی بود و الان در خدمت شما عزیزان هستیم خیلی هم دلمون براتون تنگ شده بود همتونو دوست داررررررررررررررررررررررررررررررم   ...
10 بهمن 1392

پسرم و اسمورف

ریزه میزه مامان الان رفتی تو بغل بابا اسمورف راحت لالا کردی و تحویل از مامان جونتم نمی گیری.این عروسک کادوی باباجون لحظه دنیا اومدنت که آورده بود بیمارستان . دست باباجون درد نکنه چقدر هم قشنگه 5 روزگی پسرم ...
14 بهمن 1392

دست کوچولو پا کوچولو می دونی چقدر دوست دارم

طلای نایابم وقتی به چهره معصومت و اون دست و پاهای کوچک و ظریفت نگاه میکنم از شادی خاصی مسرور می شم و خدارو به خاطر داشتنت سر بر سجده شکر به درگاهش می نهم عمرمن تو زیباترین هدیه خدا هستی و قدرت خدا را نمی توانم درک کنم که موجودی به این ظریفی در نهان من رشد کرد و اکنون در آغوشم است خدایا بابت عظمت و بزرگیت شکرت یک روزگی پسرم ...
14 بهمن 1392

اولین لبخند نوگل باغ بهارم

عزیزتر از جونم دنیا رو هم بهم بدن با یک لحظه خنده شیرین تو عوضش نمی کنم پسر قشنگم اولین لبخند رو به چهره من زدی و با هیچ واژه ای نمی تونم احساس اون لحظه را توصیف کنم . من خوشبخت ترین مادر روی کره زمینم به خاطر داشتن فرزندی مانند تو و همچنین خوشبخت ترین زن  در کهکشان ها هستم بخاطر اینکه همسر پدرت هستم . 7 روزگی پسرم   ...
14 بهمن 1392

اولین انگشت خوردن پسملم

نی نی کوچولوی نازم تازه انگشت شصت دستت را کردی توی دهنت و با یک اشتهایی ملچ ملچ می کنی و داری می خوری امروز  3 روزت شده بود الاهی مامان قربون اون انگشتای کشیدت بشه اینم مدرکش ...
14 بهمن 1392

اولین و آخرین ثانیه پستانک خوردن عسلم

پسر مامان تو اصلا نه پستانک گرفتی نه شیشه شیر فقط واسه چند ساعتی من که رفته بودم دندان پزشکی مامانی تونسته بود پستونک بزاره دهنت و بخوابونتت اما فقط همون شب بود و تا من اومدم دیگه اصلا نگرفتی و همش با زبونت هلش میدادی بیرون با وجود این من خیلی دوست داشتم پستونک بخوری اما برعکس شد و تو نگرفتی و شیشه شیر را هم چند دفه که من رفته بودم استخر باباجونت بهت داد اما اونو هم واسه یک مدت کوتاه چند روزه بود و با عوض کردن سر پستانک شیشه شیرت دیگه نگرفتی و فقط شیر شیر شیر منو می خوری بعضی وقتها خیلی خسته میشم مخصوصا شبهایی که تا صبح شیر می خوری حتی کار به جایی میریسه که اشکمم در میاد اما باز با یک نگاه به اون چهره پاک و معصومت همه خستگی از تنم میره و ...
14 بهمن 1392